مخاطرات آلترناتیو راست در تحولات آتی جامعه
جایگاه ناسیونالیسم و قوم گرایی در تحولات آتی
(١)
على جوادى

در ماههای اخیر بار دیگر تحركات آلترناتیو سازی راست و تحرکات قومی و ناسیونالیست شدت بیشتری گرفته است. جریانات دست راستی دارند به خود آرایش میدهند. تبلیغ نفرت و كینه توزی قومی و ملی یكی از نتایح اولیه این تحركات است. شعار فدرالیسم بطور برجسته تری در تبلیغات جریانات قومگرای منتسب به كرد و عرب و بلوچ و آذری و همچنین برخی جریانات ناسیونالیست ایرانی دیده میشود. طرح و تلاش برای فدرالیستی كردن جامعه عراق و حمایت دولت آمریكا در استقرار چنین طرحی و تشكیل دولتهایی مبتنی بر قومیت و ملیت و مذهب به این تلاشها ابعاد و زمینه جدیدی برای گسترش و مادیت یافتن بخشیده است.

پی آمدهای آلترناتیو سازی در تحولات آتی جامعه کدام است؟ تحركات قومی و ناسیونالیستی در تحولات سیاسی آتی ایران چه جایگاهی خواهند داشت؟ مخاطرات احتمالی كدامند؟ چگونه میتوان جامعه و جنبش توده های مردم برای سرنگونی رژیم اسلامی را از گزند عواقب دهشتناك كشمكشهای قومی و ناسیونالیستی و آلترناتیو راست بر حذر داشت؟ چه باید كرد؟

سرنگونی محتوم جمهوری اسلامی
برای بررسی خطرات ناسیونالیسم و قومگرایی در تحولات آتی باید از موقعیت جمهوری اسلامی آغاز كرد. تحرك اخیر نیروهای قومگرا و ناسیونالیست در یك خلاء سیاسی در جامعه شكل نگرفته است. موقعیت رو به سقوط و سرنگونی محتوم رژیم اسلامی و تشدید تخاصمات دو قطب تروریستی جهان معاصر آن زمینه و بستری است كه این جریانات را به تحرك واداشته است. سیاست عمومی بسیاری از این نیروها عمدتا سازش و معامله و بند و بست و بعضا مقابله با رژیم اسلامی است. فاز سازش و بند و بست در دورانهای طولانی وجه غالب سیاسی بسیاری از نیروهای قوم پرست و ملی گرا بوده است. در بررسی كارنامه این سیاست باید گفت كه متاسفانه رژیم اسلامی تلفات بسیاری را هم به این نیروها تحمیل كرده است. امروز بسیاری از این نیروها به سیاست مقابله جویانه ای با رژیم اسلامی روی آورده اند. چرخش به این روی سكه روش سیاسی شان و اتخاذ سیاست مقابله جویانه با رژیم اسلامی نه از سر خواست و نیت عمومی این جریانات بلكه عمدتا ناشی از موقعیت رو به اضمحلال رژیم جمهوری اسلامی است. كشتی جمهوری اسلامی در حال غرق شدن است. و اگر رژیم اسلامی در تصویر آتی قرار نداشته باشد نتیجتا سازش و بند و بست و معامله كمتر میتواند جایگاهی در سیاست این جریانات ایفا كند. نگاهی گذرا به موقعیت رژیم اسلامی بیانگر این واقعیت است.

رژیم اسلامی در سراشیبی سقوط است. در بن بستی همه جانبه و لاعلاج قرار دارد. راهی و درمانی برایش متصور نیست. تمام راهها و سیاستهایی كه رژیمهای استبدادی و دیكتاتوری در چنین شرایطی بكار میگیرند را آزموده است. دوم خرداد نتوانست مرهمی بر درد و بحران های كشنده رژیم باشد. جنبش ارتجاعی سبز نتوانست راه حلی برایشان باشد. بر عكس بن بست رژیم را عریانتر كرد. چهره كریه حاكمیت اسلام را لخت و عور و بدون بزك دوم خردادی و تمایلات اسلام سیاسی سبز در مقابل مردم مترصد فرصت قرار داد. در اوج استیصال و درماندگی و با صرف هزینه گزاف دست به تغییر آرایش رژیم زدند. قداره بندی مانند احمدی نژاد را در دور دوم ریاست جمهوری جلوی صف قرار دادند. موفق نشدند. شمشیر خونین اسلام را با شدت بیشتری از رو بستند. ذره ای موفقیت كسب نكردند. زدند بدون اینكه امیدی به ماندن در زدن داشته باشند. تهدید به كودتا كردند٬ بدون اینكه امیدی به موفقیت كودتا داشته باشند. مساله این است كه شكست نمایش ارعاب و قداره بندی از پیش روشن بود. شكافشان تعمیق شد. حتی مجبور شدند که از خیر احمدی نژاد بگذرند. خامنه ای در راس حكومت بار دیگر به تكاپو افتاد. حاكمیتی كه یكپارچگی خود را رمز موفقیت و بقاء تعریف كرده بود در اولین قدمها به درماندگی خود در یكپارچگی خود پی برد. در تلاشی كودنانه كوشیدند تا بار دیگر بازی جناحی را براه اندازند تا شاید ترمزی بر سرعت سقوط خود قرار دهند. کارت سوخته رفسنجانی را به جلو آورده اند. تلاشهای اخیر خامنه ای نشان درماندگی و هراس حاكمیت از مواجهه با مردمی است كه دركمین رژیم اسلامی نشسته اند.

در عرصه بین المللی و دیپلماسی به دامن زدن بیشتر به تنشها و آتش افروزی در كانونهای بحران در منطقه و در سطح جهان روی آوردند. به استقبال "بحران اتمی" رفتند. اتم و نه هیولای خدا و اسلام٬ اتم و نه شمشیر خونین اسلامی از قرار آخرین برگ این اوباش برای بقا است. اما اتم هم برایشان چاره ساز نیست. شیشه عمرشان نه در ید قدرت انفجاری ذرات اتم بلكه در دست مردم عادی٬ عادی ترین مردم٬ در دست كارگر و جوان و زن آزادیخواه و برابری طلب است. در سراشیبی سقوط در نقطه بدون بازگشت به عقب قرار دارند. رژیم اسلامی محكوم به سقوط است. این سرنگونی باید توسط توده های مردم و از پایین صورت گیرد. هر گونه تلاطم و جنگی اساسا منجر به صدمات غیر قابل جبرانی به جامعه و مدنیت خواهد بود. هم اکنون عواقب تحریم های اقتصادی کمر مردم گرسنه را شکسته است.

واقعیت این است كه ایران در آستانه تحولات عظیم اجتماعی قرار گرفته است٬ نه بخاطر تشدید تهدید های قطبهای تروریستی بلکه بر اثر بحرانی شدن اوضاع جامعه. جمهوری اسلامی بدون تردید رفتنی است. تحرك جدید جریانات قومگرا و كینه توز ناسیونالیست از جبهه فالانژیستی الاحواز گرفته تا جریان فالانژ پژاك و یا جریانات قومگرای منتسب به کرد و بلوچ و آذری و همچنین جریانات فاشیست آریایی همگی را باید در این بستر بررسی كرد. تحرکات جریانات دست راستی برای ایجاد آلترناتیو خود را باید در این راستا باید بررسی کرد.

زمینه های جهانی٬ تشدید تخاصمات دو اردوی تروریستی
اگر سقوط محتوم رژیم اسلامی شرط لازم و عامل تحرك امروزی این دستجات و باندهای قومگرا و فالانژ است٬ شرط كافی تحقق خلق فاجعه آمیز یك سناریوی قومی و ملی در ایران را از امیدشان به تحولات جهانی و مبانی سیاست نظم نوین اردوی تروریسم دولتی در پروسه كشور سازی و تجدید آرایش حكومتی بورژوازی در شرایط حاضر میگیرند. تشدید تخاصمات دو اردوی تروریستی یک رکن تحرک امروز این جریانات دست راستی است. اما چگونه؟

سقوط بلوك شرق یك روند تجدید آرایش كشوری و حكومتی را در درجه اول در كشورهای بلوك مضمحل شده شرق و بدنبال آن در كشورهایی كه درگیر بحران حكومتی قرار داشتند٬ آغاز كرد. سرمایه داری دولتی و مدل و الگوی حكومتی در این كشورها تماما دستخوش تغییرات اساسی شدند. همزمان با این تغییر و تحولات در ساختار اداری و حكومتی این كشورها شالوده ها و بنیانهای ایدئولوژیك و فكری این حكومتها نیز دچار تغییرات قابل ملاحظه ای شدند. یك روند ملت سازی و كشور سازی با ماتریال جدیدی توسط سرمایه جهانی در جلو صحنه قرار گرفت. نوع معینی از ناسیونالیسم٬ آنهم ناسیونالیسم قومی و به شدت افراطی٬ بعنوان ماده خام و اولیه تشكیل دهنده بنیان فكری و ایدئولوژیك حكومتها و دولتهای جدید و بمنظور مشروعیت سیاسی بخشیدن به حكومتهای جدید بورژوایی در دستور قرار گرفت.

در این دوران ما شاهد شكل گیری و تحرك شدید جریانات قومگرا در كشورهای باقیمانده بلوك شرق و برخی دیگر از كشورها بودیم. ناسیونالیسم فاسد و منحط قومی هر روز مساله ملی جدیدی می آفریند. این ناسیونالیسم امروز پرچمدار خلق مساله ملی در سطح جهان است. یك ركن اساسی ایجاد مساله ملی تبلیغ كینه و نفرت قومی و ملی، ایجاد دشمنی و درگیری های خونین و دهشتناك با بخش دیگری از جامعه در چهار چوب منفعت كور ملی و قومی است. كارنامه سیاه این جریانات قومی و ناسیونالیستی برای مردم معرفه است. از جنگهای قومی و گورهای دسته جمعی در یوگسلاوی سابق گرفته تا كشتارهای چند صد هزار نفره در رواندا٬ تا تحرك شدید قومی در افغانستان و عراق٬ نمونه هایی از تحرك و فعالیت این جریانات فاجعه آمیز بوده است.

از طرف دیگر روند كشور سازی در این دوره تفاوتهای فاحشی در مقایسه با روندهای كشور سازی در دوره های پیش از آن در قرن نوزده و اوائل قرن بیستم دارد. این نوع ناسیونالیسم به لحاظ سیاسی تماما ارتجاعی و ضد آزادیخواهی و ضد كارگر و كمونیسم است. بر متن یك تحجر عظیم و واپسگرایی عظیم سیاسی و فرهنگی و اجتماعی صورت میگیرد. این نوع كشور سازی كمتر تشابهی به روند كشور سازی در قرن نوزدهم دارد. كاملا عقب مانده و تماما ارتجاعی است. ناسیونالیسم قرن نوزده نه تنها گرایشی قومی نبود٬ بلكه متحد كردن و ادغام قومهای متعدد در چهارچوبهای واحد كشوری مضمون آن را تشكیل میداد.

الگوی این جریانات قومگرا تبدیل جهان موجود به مجموعه و سبدی پر از كشورهای ریز و درشت است. به تعدادی كه هر دار و دسته فالانژ میتواند هویت قومی و ملی جدید و كاذبی برای بخشی از مردم در هر گوشه و كناری بتراشد. نقش این جریانات قومی ایجاد چنان نفرت و كینه قومی و ملی و ایجاد خصومت میان بخشهای مختلف مردم است كه عملا امكان همزیستی و زندگی مسالمت آمیز را از مردم و جامعه سلب میكند. كار این جریانات قوم پرست این است كه تفاوتها و تمایزات قومی و فرهنگی را به تنش و كشمكش و درگیری و خصومت تبدیل كنند. این پروسه همواره با خلق جنایت های تكان دهنده همراه است. هر دسته كینه توز و قومگرایی كه بتواند اسلحه و رزق و روزی چند صد نفر انسان مستاصل و درمانده را تامین كند میتواند نیرویی در شكل دادن چنین سناریوی سیاهی باشد. فاجعه یوگسلاوی٬ گورهای دسته جمعی٬ استیصال و درماندگی كه تاثیر پاك نشدنی بر بخشهای وسیعی از جامعه بجا گذاشت محصول تحرك و بالفعل شدن این جریانات است. این ملی گرایی و ملت تراشی حتی در قلب اروپا بخون میكشد و بی خانمان میكند. تبلیغات جریان دست راستی مبنی بر اینکه به دنبال "حقوق بشر" و امثالهم هستند تنها زرورق چنین حکومتهای استثماری و استبدادی است.

اما آنچه به این روند یك پایه مادی و احتمالی میدهد٬ سیاست و جایگاه این جریانات در نظم نوین جهانی در دوران پس ازجنگ سرد است. ایدئولوژی و تفكر و بعضا خود این جریانات قوم پرست و ناسیونالیست یك پایه و یك ركن روند كشور سازی و تجدید آرایش حاكمیت بورژوایی در كشورهایی هستند كه دستخوش تحولات سیاسی و حكومتی شده اند. و این یكی از اركان سیاسی نظم نوین جهانی است. نگاهی به تلاشهای اخیر بورژوازی در سطح جهان و بطور مشخص به طرحها و سیاستهای كشور سازی هیات حاكمه آمریكا نشاندهنده این واقعیت كریه است. بطور پایه ای باید گفت كه ملیت٬ قومیت٬ مذهب و سنت بنیانهای ایدئولوژیك حكومتهای سازمان یافته جدید را تشكیل میدهند. خلاء ایدئولوژیك ایجاد شده در کشورهای بلوک شرق را این جریانات و گرایشها تامین كرده اند. در این دوران بر خلاف قرن نوزدهم سكولاریسم٬ جدایی مذهب و قومیت از حاكمیت نقشی ایفا نمیكند.

تجربه افغانستان و عراق موخرترین چنین پروسه هایی هستند. تلاش برای شكل دادن حكومتهای قومی و مذهبی بخشی از سناریوی آمریكا در عراق است. بند و بست با جریانات مرتجع قومی و قبیله ای و خانخانی و اسلامی روندی بود كه در عراق شاهد آن بودیم و اکنون در لیبی و تونس و سوریه در حال تکرار است. قانون اساسی پیشنهادی در لیبی و مصر كه مورد تایید آمریكا است به یك نظام قومی و اسلامی و ضد زن رسمیت بخشیده و حاكمیت دستجات قومی و باندهای سیاه مذهبی را بر سرنوشت مردم در این كشور حاكم میكند. قومیت و مذهب دو پایه پایه دولت در عراق و لیبی و مصر است. مردم را بیشرمانه به مذاهب و اقوام  با منافع متضاد و متخاصم تقسیم كرده اند و این هویتهای كاذب را بر سینه شان الصاق كرده اند. تقسیم بندی مردم به مذاهب و اقوام مختلف و تثبیت آن موجب تشدید انواع خصومتها و كشمكشها و زمینه ساز آینده ای خونبارتر و یك تراژدی عظیم انسانی در این جوامع است. در این رابطه نقش دول غربی و آمریكا تعیین كننده و اگر نه بیشتر٬ كمتر از جریانات قومگرا در تحمیل چنین سناریوی خونینی بر مردم نیست.

واقعیت این است كه بدون حمایت مادی و معنوی بخشهای وسیعی از بورژوازی از چنین روندی این جریانات قادر نخواهند شد میدان دار تحولات سیاسی شوند. از جنبشهای آزادیخواهانه و سوسیالیستی بسرعت شكست میخورند و حاشیه ای میشوند. اما قدرت ناتو و حمایت بی دریغ سیاسی و اقتصادی و نظامی قطب تروریسم دولتی یک برگ مهم در این تحولات قومپرستانه و اسلامی است. واقعیت این است که مردم منطقه قوم پرست و اسلامیست نشده اند. برعکس این نیروهای متعدد اردوی تروریسم دولتی است که به این نیروها پر و بال میدهد و نتیجتا از این روست که بعضا میتوانند به جلوی صحنه بیایند. امید آلترناتیو سازان دست راستی از بابت است. میخواهند تجربه عراق و لیبی و مصر را در ایران تکرار کنند.

این آلترناتیو ها را باید تماما نقد و افشاء کرد. تنها آلترناتیو کمونیسم کارگری متضمن آزادی و برابری و رفاه و سعادت انسانها است.

مختصات آلترناتیو دست راستی
تحولات سیاسی ایران در آینده بیش از پیش صحنه جدال اساسی دو اردوگاه ناسیونالیسم بورژوایی پرو غرب و جنبش كمونیسم كارگری است. مردم علی العموم از میان این دو آلترناتیو چپ و راست انتخاب میكنند؟ این دو اردوگاه كمپهای راست و چپ را در تحولات آتی شكل میدهند. ناسیونالیسم راست و پرو غربی یك آلترناتیو واقعی و مطرح در تحولات آتی ایران است. آیا افق و آلترناتیو غالب در برابر رژیم اسلامی در خطوط اساسی خود یك افق راست و ناسیونالیستی است یا چپ و انسانی و آزادیخواهانه؟ نقش ناسیونالیسم و آلترناتیو راست در تحولات سیاسی ایران چیست و مختصات اقتصادی و سیاسی این آلترناتیو كدامست؟ روندها و مولفه های سیاسی و مادی در این اردوگاه كدامست؟ تاثیر این روندها بر سرنوشت سیاسی جامعه چگونه است؟

به لحاظ اقتصادی این اردوگاه مدافع یك نظام سرمایه داری تمام عیار است. رژیم اسلامی را حكومتی ناتوان در چهار چوب اقتصاد كاپتیالیسم قلمداد میكند. مدافع بازار آزاد و رقابت سرمایه داری و خواهان سپردن سرنوشت اقتصادی مردم به دست نیروهای رقابت و بازار آزاد است. كوچكترین توهمی به پیشبرد سیاست تعدیل اقتصادی و یا حتی ذره ای اعمال محدودیت بر كاركرد سرمایه ندارد. رفاه و تامین اجتماعی شاخصی در عملكرد اقتصادی این جریان نیست. برعكس ریاضت اقتصادی سیاست اعلام شده تئوریسینهای این صف است. اقتصادی مبتنی بر نیروی كار ارزان شاخص اصلی و مولفه تعیین كننده این اردوگاه است. سیاست اقتصادی شان در صورت قدرت گیری روشن است. مردم باید بیشتر كار كنند و كمتر توقع داشته باشند. بیشتر كار كنند٬ كمتر بخواهند و كمتر مصرف كنند.

در سطح سیاسی دارای یك الگوی حكومتی واحد و انسجام یافته حتی در صفوف خود نیستند. سلطنت پرستی٬ مشروطه خواهی و یا جمهوری بورژوایی اشكال مختلف و مورد مشاجره از الگوهای حكومتی در این جریان است. بستر اصلی این اردوگاه سلطنت طلب و مشروطه خواه است. شاه دارند. اما مانند یك كالای بنجل روی دستشان مانده است. سلطنت پاشنه آشیل شان است. بر خلاف تبلیغات مبلغین و سخنگویان رنگارنگ این اردوگاه در مورد احترام به حقوق بشر و حقوق مدنی شهروندان٬ عملكرد روتین سیستم مورد نظر این جریانات مستلزم برقراری اشكال نهادینه شده استبداد و بی حقوقی و محدودیت بر فعالیت آزادانه در جامعه است. برخی از متفكرین این صف جامعه سوئد و یا دانمارك را با سلطنتش٬ با موقعیت احزاب و حقوق كارگر و شهروندی اش به مردم وعده میدهند. اما واقعیت این است كه فیلیپین و اردن و پاكستان و مراكش مثالهای واقعی تری در بهترین حالت از جانب آلترناتیو بستر اصلی این جریان است. بخشهای حاشیه ای تر این اردوگاه جمهوری خواه هستند.

به لحاظ ایدئولوژیك تماما ناسیونالیست اند. انواع و اقسام تفكر و گرایش ناسیونالیستی در این اردوگاه یافت میشود. بستر اصلی این صف را میتوان با مختصات ناسیونالیست ایرانی شناخت. عظمت طلبی ناسیونالیستی و ستمگری ملی مشخصه شان است. شاخه های حاشیه ای و كناری این اردوگاه را جریانات قومگرای منتسب به گروههای قومی و فالانژیستهای چكمه پوش ایرانی تشكیل میدهند. هر شاخه این جریان مستقل از اینكه به چه گرایشی تعلق دارند٬ تماما نژاد پرست است. ناسیونالیسم علی العموم ضد برابری مطلق انسانها و مدافع تبعیض و نابرابری است. ناقض حقوق جهانشمول و برابر شهروندان و حقوق مدنی انسانهاست. ذره ای آرمان حق طلبانه و انسانی در ناسیونالیسم موجود نیست. تمام مضمون حركت و قدرت ایدئولوژیكش در حمایت و توجیه استثمار٬ رواج خرافات تبعیض آمیز و حمایت از مبانی قدرت و حاكمیت سرمایه در جامعه است. از نظر فكری ناسیونالیسم یعنی خالی كردن انسانها از خصلت مشترك انسانی شان. سیستمی جامع و مانع در نقطه مقابل اصل اصالت انسان است. 

همانطور كه در عراق و افغانستان و لیبی و مصر شاهدیم مذهب یك ركن حاكمیت سیاسی و نظام اداری جامعه در الگوی حكومتی بورژازی جهانی در دوران حاضر است. در ایران بخش عمده این جریانات به ضرب فشار سیاسی و تمایلات مردم مدعی سكولاریسم هستند. اما در عین حال نگران حفظ نفوذ و سلطه مذهب در جامعه هستند. آخوند و مذهب در دستگاه فكری و سیاسی این صف٬ خوب و بد دارد. مترقی و متحجر دارد. دولت اسلامی باید كنار زده شود٬ اما مذهب و قدرت جهل و خرافه و تحمیق مذهب باید همچنان در خدمت سرمایه حفظ و پاسداری شود. مذهب عصای دست این جریانات مرتجع است. در این چهارچوب مذهب همان نقشی را در به بند كشیدن مردم و جامعه ایفا میكند كه دستگاه سركوب در خفه كردن مردم بازی میكنند. زهری است كه ناكار میكند. مذهب یك نیاز پایه ای آلترناتیو حكومتی و اجتماعی جریان راست و ناسیونالیست در جامعه و تحولات آتی است.

اما كدام پروسه های اجتماعی قدرت گرفتن این آلترناتیو را در تحولات اجتماعی تقویت میكنند؟ ضدیت با انقلاب و تحول از پایین اساس حركت سیاسی این جریانات است. این جریانات برای رسیدن به اهداف سیاسی و آلترناتیو حكومتی خود اساسا متكی به تحولاتی از بالا٬ از فرای سر مردم٬ مانند کودتا و حمله نظامی٬ هستند. رژیم چنج٬ دعوت به لشكر كشی نظامی٬ تكرار سناریوی عراق در ایران٬ اتكاء به نیروهای ارتجاعی دول غربی٬ بند و بست و كودتا از جمله پروسه هایی هستند كه زمین مانور و تحرك این جریانات هستند. به میزانی كه مردم در سرنگونی رژیم اسلامی به تحولات از بالا٬ به قدرتهای غربی٬ امید ببندند این جریانات نقش عمده تری در تحولات آتی پیدا میكنند. و بر عكس به میزانی كه مردم به چپ٬ آلترناتیو چپ و انقلاب در روند سرنگونی روی آورند٬ این جریانات عمدتا حاشیه ای و بی ثمر میشوند. یك ركن فعالیت این آلترناتیو قرار دادن نقطه سازشهایی در مقابل مردم بمنظور حفظ اركان نظام طبقاتی و حفاظت از بنیادهای حاكمیت سرمایه از گزند اعتراضات و انقلاب مردم است.

تاثیرات این پروسه تغییر و تحول در تحولات سیاسی ایران چیست؟ پی آمد تبلیغ و مادیت یافتن شعار فدرالیسم چه خواهد بود. در ارتباط با نقش مخرب ناسیونالیسم و اثرات عمیقا ارتجاعی عملكرد این صف و چگونگی مقابله با آن در تحولات آتی جامعه به تفصیل بحث خواهیم كرد. *